امام باقر علیه السلام: ینبغی للمؤمِنِ أن یکونَ دعاءُهُ فی الرّخاءِ نحواً من دعائِهِ فی الشّدَةِ.
سزاوار است بندة مؤمن، همانگونه که در حال سختی و بلا دعا میکند و پروردگارش را میخواند، در حال آسایش و راحتی نیز آنگونه دعا کند.
**********************************************
دهنی بسته و توفیق فغانم دادند
یک فلک ناله و یک حلقه دهانم دادند
جوهر درد ، متاعی است که هر جایی نیست
از چنین جنس ، در این کوچه دکانم دادند
جگر و چشم و سر و دست بگویند حسین
ای عجب یک دهن و چند زبانم دادند
من نه آنم که فروشم به کسی یارم را
قدر این مرحله را هر دو جهانم دادند
دل گرفت از من و فرمود دلت را بردار
پای رفتار شکستند و عنانم دادند
سر قبرم بنویسید حسین بن علی
زان که از خویش گرفتند و نشانم دادند
ز محرّم نروم بار مبندید مرا
سوختم تا که در این خیمه مکانم دادند
**********************************************
ـ?__?ــن هرگــ?__?ــز نمـ?__?ـی نالــ?__?ــم
قرنــ?__?ــها نالیـ?__?ـدن بـ?__?ـس اســ?__?ـت
میخــ?__?ــواهم فــ?__?ــریاد کنــ?__?ــم
اگـ?__?ـر نتـ?__?ـوانستـ?__?ـم سکـ?__?ــوت میکنــ?__?ــم
خامـ?__?ـوش مـ?__?ـردن بهتـ?__?ـر از نالیـ?__?ـدن اسـ?__?ـت..
**************************************************
بعضـی ها را هرچه قدر بـخوانی ... خسته نمیشوی !
بعضـی ها را هرچه قدر گوش دهی ... عادت نمیشوند !
بعضـی ها هرچه تکرار شوند ... باز بکر اند و دست نـخورده!
دیده ای؟!
شنیده ای ؟!
بعضـــی ها بی نهایت اند!
مثل تو
******************************************
امــشب بــه میــهمانی تــو می آیــم
نــه چشــمان فریــبنده ات و نــه لبــان تبــدارت را میــخــواهــم
مــرا آغــوشــی بــه وســعت دســتانت کافــی ســت ...
دلــم گــرفــته ...
غــم هــایم را بــغل کــن.
************************************************
ینروزا...
وقتی میخواهی یک مطلب خاص
واسه یک ادم خاص بنویسی...
الکی الکی...
هفت هشت نفر اونو به خودشون میگیرن!!!
سه جهار نفر ازت دلگیر میشن!!!
اخرشم...
اون ادم خاص یکبار نمیاد پستت رو بخونه!!!
*******************************************
بــارانــی مــورب
در نیــمروزی آفتــابــی…
هیــچ اتفــاقی نیــفتــاده اســت
تنــها تــو رفتــه ای
امــا مــن
قســم مــی خــورم کــه ایــن بــاران
بــارانــی معــمولی نیســت
حتمــا جــایــی دور
دریــایــی را بــه بــاد داده انــد
********************************************
دستم به آرزوهایم نمی رسد...
آرزوهایم بسیار دورند...
ولی درخت سبز صبرم می گوید:
امیدی هست...
خدایی هست...
این بار برای رسیدن به آرزوهایم ...
یک صندلی زیر پایم می گذارم...
شاید این بار دستم به آرزوهایم برسد..
************************************************
یار دبستانی من کجاست؟
کو معلمانم؟
من راضیم ! برای نمره صفر، در تعلیمات اجتماعی تا که بفهمم آقای هاشمی آخر به نیشابور رسید یا نه...
برای رفوزه شدن برای تو کوزه رفتن!
من راضیم به حفظ کردن جدول ضرب...
برای زیر زنگ ایستادن!
می خواهم زبان پارسی را پاس بدارم..
چرا که دلم تصمیم کبری گرفته!
کجا رفتین خاطرات بچگی؟
راستی معلمم! تو بگو...
هنوزم در شیشه مربا را زیر آب گرم بگیریم باز می شود؟
نکنه هیچ چیز مثل سابق نباشد؟
خدایا مرا به مدرسه ام برگردان...!!
********************************************
عاشق همه شماهایی هستم که به وبم سر میزنید و نظر میدین
[ شنبه 93/3/3 ] [ 11:13 صبح ] [ مرتضی قدرتی ]
[ نظرات () ]